خواندنی

بالغ‌های نابالغ

كريم عباسي‌اول| كارشناس‌ارشد روانشناسي تربيتي:  در اين زمينه لازم است جامعه از طريق آموزش‌هاي رسمي و غيررسمي از ابتلاي جمعيت سالم به بيماري‌هاي رواني جلوگيري ‌كند و افراد را عليه بيماري‌ها واكسينه كند، زيرا علاج واقعه، قبل از وقوع بايد گردد.
والدين به‌عنوان نخستین معلم كودكان وظيفه خطيري نسبت به انسان‌سازي و حفاظت از بهداشت رواني و شخصيت فرزندان دارند. والدين ابتدا بايد نيازهاي اساسي فرزندان ازجمله بازي، احترام، مسئوليت و پذيرش در گروه را مورد توجه قرار دهند و زمينه را براي تأمين هر يك از آنها فراهم سازند. پدر و مادر بايد جو خانه خود را اصلاح کنند و بهبود بخشند، يعني حالت گرم- پذيرا بر خانه خود حاكم كنند، زيرا ايجاد جوي از ترس، تهديد، اضطراب و فشار رواني بر سلامت رواني كودكان آسيب وارد مي‌كند. والدين بايد سعي كنند در خانواده محيطي حاكي از صلح، صفا و صميميت را به‌وجود آورند، زيرا اگر فرزندان قبول داشته باشند كه خانواده آنها را مي‌پذيرد، احساس ارزش و احترام مي‌كنند. در يك‌كلام، والدين بايد الگوي نمونه عملي در مسائل عقيدتي، اجتماعي، ديني و مذهبي باشند.
براي دستيابي به بهترين شكل بهداشت‌رواني، افراد بايد شكست‌هاي خود را بپذيرند، انعطاف‌پذير باشند، در زندگي هدف داشته باشند، خود كارآمدي و خودگرداني لازم را براي افزايش اعتماد به نفس و احساس كفايت و پختگي داشته باشند. به همین منظور و براي كمك به بهداشت‌رواني بايد زمينه‌هاي آسيب‌پذيري خود را دريابيم، زمان (استفاده بهينه از اوقات) خود را مديريت‌كنیم، نه خودكم‌بين باشيم و نه خودبزرگ‌بين، با انجام به‌موقع كارها از احساس درماندگي جلوگيري و با ديگران روابط صميمانه برقرار كنيم. روانشناسي علم مطالعه رفتار آدمي است. بيشتر توجه روانشناسان، امروزه صرف يافتن راه‌هاي مناسب براي حل مشكلات رواني است كه انسان‌ها در برخورد با مسائل روزمره و عملي با آن روبه‌رو هستند. كمتر كسي در برابر بيماري‌هاي رواني مصونيت دارد. البته دانستن اين كه هركسي ممكن است گرفتار ناراحتي رواني شود، خود به خود كافي نيست، زيرا بهداشت رواني تنها به تشريح علل اختلالات رواني منحصر نيست، بلكه هدف اصلي آن پيشگيري از وقوع ناراحتي‌هاست.
وجود افراد سالم، از شرايط مهم و اساسي براي رشد يك جامعه است. جامعه‌اي كه به سلامت جسم و روان اعضاي خود توجه مي‌كند، ضمن عدم صرف هزينه‌هاي سرسام‌آور درماني، انسان‌هايي سالم نيز پرورش مي‌دهد كه اين خود ضامن رشد فردي و اجتماعي آن جامعه است.

معني و مفهوم بهداشت‌رواني

اگر بهترين دفاع، تهاجم خوب است، بنابراين ارتقاي سلامت نيز بهترين شكل بهداشت‌رواني به‌شمار مي‌آيد. سازمان جهاني بهداشت، بهداشت‌رواني را چنين تعريف مي‌كند، «فرآيند تواناسازي مردم براي بهبود افزايش تسلط بر سلامت‌شان». ديگر متخصصان بهداشت، بهداشت‌رواني را به اين ‌صورت تعريف‌كرده‌اند: «علم و هنر كمك به مردم براي تغيير شيوه زندگي‌شان به منظور رسيدن به كمال مطلوب سلامتي».
عنصر اساسي در هر تعريفي كه از بهداشت رواني ارایه مي‌شود، مفهوم پيشگيري است. پيشگيري را مي‌توان از دو ديدگاه بررسي‌كرد: ديدگاه موقعيت‌مدار و ديدگاه فردمدار. در ديدگاه پيشگيري موقعيت‌مدار، تلاش متخصصان بهداشت و سلامت‌رواني متوجه كاهش علل محيطي و موقعيتي رفتار غيرعادي است؛ و در ديدگاه پيشگيري فردمدار، بر توانايي‌هاي فرد در مقابله با شرايطي كه امكان دارد به رفتار ناسازگار منجر شود تأكيد مي‌شود.
پيشگيري را چه با ديدگاه موقعيت‌مدار و چه با ديدگاه فردمدار، مي‌توان در ٣ سطح انجام داد: پيشگيري اوليه، پيشگيري ثانويه و پيشگيري ثالث.
الف) پيشگيري اوليه: در پيشگيري اوليه كاهش موارد جديد اختلال رواني در يك جامعه مورد توجه قرار دارد. هدف اين پيشگيري، جلوگيري از ابتلاي جمعيت سالم و عادي به‌اختلال‌رواني است. مثلا اگر معلوم شود كه بسياري از اختلال‌هاي رواني ناشي از فشار رواني و ناكامي‌هاي فرد در زندگي اجتماعي است، جامعه مي‌تواند با دادن آگاهي و آموزش، ساير افراد را در مقابل استرس و فشارهاي روزمره مقاوم کند. امروزه از طريق آموزش‌هاي رسمي (مدارس و دانشگاه‌ها) يا از طريق آموزش غيررسمي (رسانه‌هاي جمعي؛ راديو و تلويزيون، روزنامه‌ها و مجلات) توانسته‌اند ميزان ابتلا به اختلالات رواني را كاهش‌دهند.
ب) پيشگيري ثانويه: در پيشگيري ثانويه، هدف اوليه درمان كامل يك اختلال است ولي هدف ثانويه مي‌تواند كنترل بيماري باشد. در اين پيشگيري، درمان روي جمعيت مبتلا متمركز مي‌شود. به‌طور مثال، يكي از اختلال‌ها، اختلال افسردگي است و در آن با كمك به بيمار براي غلبه به بيماري، در وهله اول از گسترش هرچه بيشتر بيماري او جلوگيري كرده و در مرحله بعد، با اتخاذ شيوه‌هاي درماني مناسب، سعي مي‌شود كه بيمار به وضعيت مناسب‌تر و متقاعدتري دست يابد تا بتواند با محيط خود سازگار شود.
ج) پيشگيري ثالث: هدف اين پيشگيري كاهش آسيب‌هايي است كه در نتيجه اختلال حاصل شده است. براساس اين پيشگيري از طريق توان‌بخشي و حمايت‌هاي اجتماعي مي‌توان ميزان آسيب را به حداقل رساند، هرچند كه ممكن است هيچ‌گاه بهبودي كامل حاصل نشود.
براي مثال، پس از مرگ يكي از نزديكان، فشار رواني بر نزديكان ايجاد مي‌شود كه امكان جلوگيري از آن وجود ندارد. مشاوره يا گروه‌درماني بعد از اين‌گونه حوادث ممكن است حمايت‌هاي اجتماعي مناسبي را فراهم سازد كه آسيب‌پذيري فرد را در برابر فشار رواني كاهش مي‌دهد.

ضرورت بلوغ ‌رواني

سلامتي يك امر اساسي و مهم در زندگي انسان است. براساس آمارهاي موجود، نيمي از مرگ‌وميرها در نتيجه رفتارها و روش‌هاي غلط زندگي است. در قرون گذشته انسان‌ها بيشتر به‌خاطر بيماري‌هاي ميكروبي و عدم بهداشت جسماني يا حوادث طبيعي مي‌میرند ولي امروزه مرگ‌ها اغلب در نتيجه روش‌هاي غلط زندگي است. مثال‌هايي آشنا در اين مورد شامل بيماري سرطان ريه به‌خاطر استفاده از سيگار، مرگ‌هاي ناشي از استفاده از غذاهاي نامناسب يا عدم فعاليت‌هاي جسماني، بيماري‌هاي ناشي از تماس با مواد سمي و شيميايي، همچنين آتش‌سوزي، تصادفات رانندگي و … است.
بررسي و مطالعه انجام يافته در شهر تهران در‌ سال ١٣٧٨ نشان‌مي‌دهد كه بيماري‌هاي دستگاه گردش خون، سرطان و ساير تومورها، سوانح، مسموميت‌ها و خودكشي‌ها، عوارض حاملگي- زايمان نفاسي، حالات بد تعريف شده، بيماري‌هاي عفوني و انگلي، بيماري‌هاي دستگاه تنفسي و دستگاه گوارشي به ترتيب بيشترين علت مرگ و مير بوده است.
خانواده نقش مهمي در تأمين بهداشت رواني افراد دارد. در ذيل نقش خانواده از ٣ جنبه بررسي مي‌شود:
الف) نقش خانواده در سلامت رواني: پايه‌هاي رشد رواني- اجتماعي كودكان، احساس ايمني و ارضاي عاطفي آنان در سال‌هاي اوليه كودكي پي‌ريزي مي‌شود، زيرا تفاهم، سازگاري و محبت موجود در محيط خانواده‌، در تقويت حس اعتمادبه‌نفس و پرورش نيروي سازنده در كودكان و نوجوانان بسيار حایز اهميت است.
در يك خانواده عادي، والدين ضمن همبستگي و احترام متقابل نسبت به يكديگر در برخورد با فرزندان، روش هماهنگ و يكسان را در پيش مي‌گيرند و در نتيجه، فرزندان احساس مي‌كنند كه رابطه والدين، صميمي است، زيرا كودك و نوجوان بايد والدين خود را منبع شادي، امنيت عاطفي، ارضاي خاطر جسمي و رواني دانسته و آنان را پناهگاه خويش بدانند.
بي‌توجهي والدين به سالم‌سازي محيط رواني- اجتماعي و فقدان روابط مناسب در بيشتر موارد، كودكان و نوجوانان را با كمبودهاي عاطفي مواجه مي‌سازد. لذا ريشه رفتارهاي نابهنجار كودكان و نوجوانان، انحرافات و بزهكاري‌ها را بايد در سنين اوليه كودكي و در ميان خانواده جست‌وجو كرد، به همين دليل براي شناخت علت ناسازگاري‌هاي كودكان و نوجوانان و پيدايش اختلال‌هاي رفتاري، بيش از هرچيز آگاهي از وضعيت خانواده آنان ضرورت دارد.
به‌طوركلي اصولي كه بايد پدر و مادر، به‌عنوان والدين كودك و نوجوان، هميشه در نظر داشته‌باشند، عبارتند از: هماهنگي در انضباط و تربيت كودكان و نوجوانان، يگانگي در انتظار و توقع از آنان با توجه به تفاوت‌هاي فردي و محدوديت‌هاي موجود و جلوگيري از وقوع مسائلي كه موجب ايجاد هيجان ناخوشايند در كودك و نوجوان مي‌شود.
ب) نقش خانواده در پيشگيري از پيدايش اختلالات جسمي و رواني در كودكان: توجه والدين، به‌خصوص مادران به نكات و دستورالعمل‌هاي زير مي‌تواند در حفظ سلامتي آنان و سلامت جسمي و رواني در كودكان آنها كاملا موثر واقع شود.
١- مراجعه به پزشك به‌طور منظم، در تمام دوران بارداري و انجام آزمايش‌هاي پزشكي، كمك بزرگي در پيش‌بيني ضايعات احتمالي مي‌كند.
٢- مادران بايد در جلوگيري از بيماري‌هاي مسري به‌ويژه سرخجه در سه ماهه اوليه دوران بارداري بسيار بكوشند. همچنين ابتلای والدين به بيماري سيفليس در كودك نارسايي‌هاي هوشی ايجاد مي‌كند.
٣- اعتياد والدين به مشروبات الكلي از عوامل موثر در عقب‌ماندگي ذهني است. به‌خصوص مادران بايد از استعمال موادمخدر و دخانيات خودداري كنند.
٤- مسموميت‌هاي دوران بارداري و وارد شدن ضربه بر شكم مادر، به‌خصوص در ماه‌هاي آخر بارداري موجب عقب‌ماندگي ذهني مي‌شود.
٥- باتوجه به زيان‌هاي جبران‌ناپذير اشعه‌ايكس و راديواكتيو، مادران بايد از انجام آزمايش‌هاي راديولوژي به‌ويژه در ماه‌هاي اوليه بارداري خودداري كنند (مگر در صورت نياز مبرم و تحت‌نظر پزشك.)
٦- مادران با رژيم غذايي مناسب و كافي مي‌توانند از ايجاد ناهنجاری‌ها جلوگيري كنند، زيرا سوءتغذيه و كمبود ويتامين‌هاي ضروري ممكن است موجب ايجاد عقب‌ماندگي ذهني شود.
٧- مادران در تأمين بهداشت جسم و روان بكوشند و حتي‌الامكان اضطراب و پريشاني به خود راه ندهند، زيرا اضطراب‌ها و هيجانات ناگهاني و مستمر در دوران بارداري، موجب ايجاد تغييرات در غدد داخلي مي‌شود و باعث عقب‌ماندگي و ركود ذهني در كودك مي‌شود.
٨- پدران نيز مسئوليت ايجاد تسهيلات لازم، به‌خصوص فراهم‌كردن آرامش رواني و عاطفي مادر را به عهده دارند.
٩- مراجعه به مراكز مشاوره ژنتيكي براي افرادي كه مي‌خواهند ازدواج كنند به‌ويژه در موارد ازدواج خويشاوندي يا بالا بودن سن مادر و خانواده‌هايي كه داراي يك فرزند عقب‌مانده يا معلول هستند از ضروريات است.
ج) نقش خانواده در آگاهي‌دادن به جوانان در زمينه ازدواج: از مهم‌ترين انتخاب‌هاي دوره جواني، انتخاب همسر است، در مكتب‌اسلام به ازدواج و انتخاب همسر، بسيار اهميت داده شده‌است. ازدواج و تشكيل خانواده از نظر بهداشت رواني اهميت فراوانی دارد. خانواده‌ها بايد به فرزندان خود تفهيم كنند كه ازدواجي موفق و پايدار است كه زن و مرد هر دو موقعيت خود را درك كنند و درصدد تطبيق شرايط خود با نيازهاي خانواده و مخصوصا كودكان برآيند. يكي از علل عمده اختلالات رواني در كودكان و نوجوانان، گسسته‌شدن روابط خانوادگي يا اختلافات شديد بين اعضاي خانواده است. شكي نيست كه در ازدواج، سازش دایمي و صبر و گذشت فراوان لازم است.
مهم‌ترين عوامل توافق در ازدواج عبارتند از: ١- رشد عاطفي و فكري ٢- تشابه مذهبي ٣- تشابه علايق، انتظارات و طرز تفكر  ٤- تشابه تحصيلي و طبقاتي.

اصول كلي براي بالابردن اعتمادبه‌نفس

١- به‌جاي انتقادكردن، بچه‌ها را تشويق كنيد.
٢- به بچه‌ها فرصت دهيد تا مسئوليت كارهاي خود را به عهده گيرند و خود تصميم‌گيرنده باشند.
٣- با هر بچه‌اي برخورد خاص و ويژه‌اي داشته باشيد و او را انسان كامل دانسته و با ديگر بچه‌ها مقايسه نكنيد.
٤- اعمال بچه‌ها از خودشان جدا است و بدون توجه به شكست‌ها و موفقيت‌ها، بچه‌ها بايد بدون قيد و شرط پذيرفته شوند.
٥- بچه‌ها را در آغوش بگيريد، بفشاريد، لمس كنيد، ببوسيد و با آنها ارتباط فيزيكي داشته باشيد. اگر اين كار را بكنيد آنها ياد مي‌گيرند كه خودشان را دوست داشته باشند.
٦- با دقت به حرف‌هاي فرزندانتان گوش دهيد.
٧- به جاي مچ‌گيري سعي كنيد با انجام كارهاي مثبت آنها را غافلگير كنيد و به يادشان بياوريد كه چقدر دوست‌داشتني هستند.
٨- والدين بايد الگوي انساني باشند كه براي خود احترام مي‌گذارد.
٩- بچه‌ها را تشويق كنيد تا دوستان خود را به منزل دعوت كنند.
١٠- به بچه‌هاي خود از سن ٦ يا ٧ سالگي مسئوليت بدهيد تا توانايي انجام كارهاي خود را بالا ببرند.

مشخصه‌هاي یک شخصيت سالم

در زندگي و روابط انسان‌ها، معيارهايي وجود دارد كه به بهداشت روان كمك مي‌کند و در ادامه به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
١- صداقت در رفتار: افرادي كه بين نيت دروني آنها با رفتار بيروني‌شان هماهنگي بيشتري باشد از سلامت رواني بهتري برخوردارند و در غير اين صورت سلامت رواني‌شان به خطر مي‌افتد، مثلا فردي كه دروغ مي‌گويد بخش زيادي از انرژي رواني او صرف فاش‌نشدن دروغ خواهد شد.
٢- پذيرش ضعف و شكست‌هاي خود: جهت كمك به بهداشت‌روان لازم است شكست‌ها را به عدم تلاش نسبت دهيم نه به عدم توانايي.
٣- انعطاف‌پذيري: زندگي اجتماعي پستي‌ها‌وبلندي‌ها، بدي‌ها و خوبي‌ها، خيرها و شرها را دارد، لذا لازم است انسان ظرفيت پذيرش تغييرات را داشته باشد، زيرا باعث كمك به بهداشت روان مي‌شود.
٤- توانايي نه‌گفتن: درمقابل خواسته‌هاي غيرمنطقي خود و ديگران توانايي «نه‌گفتن» را داشته باشيم و كارها را براساس رضايت‌خاطر دروني خود انجام دهيم نه به خاطر رضايت ديگران. ٥- داشتن قاطعيت: رفتار قاطعانه را روزانه تمرين كنيم و بدون عصبانيت و پرخاشگري و با استفاده از ارتباط كلامي مناسب از حق خود دفاع کنيم.
٦- دوري از فرض‌هاي غلط ذهني: فردي كه با خوشرويي با ديگران رفتار نمي‌كند، اين مسأله باعث مي‌شود كه ديگران نيز همان واكنش را با او داشته باشند، لذا به اين تصور درمي‌آيد كه ديگران از او بدشان مي‌آيند و او را دوست ندارند.
٧- ورزش: ورزش علاوه‌بر اين كه اميد به زندگي بهتر را بيشتر مي‌كند، بلكه زنجيره تفكرات منفي را نيز قطع مي‌كند.
٨- سازگاري مناسب اجتماعي: فرد سالم، ارتباط گرم و صميمانه‌اي با ديگران دارد، سعي مي‌كند به ديگران احترام گذاشته و به احساسات آنها با صميمیت و مهرباني پاسخ دهد.
٩- داشتن هدف در زندگي: يك فرد سالم، فلسفه زندگي خود را مي‌شناسد و زندگي را پوچ و بي‌معني نمي‌داند، براي زندگي خود ارزش قايل بوده و بيهوده زندگي‌اش را فداي امور بي‌ارزش نمي‌كند.
١٠- حركت براي پيشرفت: تلاش و كوشش لازم را داشته باشيم اما انتظار كامل بودن در تمام زمينه‌ها را نداشته باشيم، لذا آنچه مهم است تلاش به اندازه توانايي است.
١١- خودكارآمدي و خودگرداني: خودكارآمدي، ارزيابي فرد از توانايي خود در انجام يك تكليف است. خودگرداني مستلزم توانايي فرد در تأثيرگذاري بر رفتار خود به جاي واكنش مكانيكي در برابر محيط است.
١٢- ابراز احساسات: احساسات مثبت مانند شادي و محبت و احساسات منفي ازجمله خشم، نگراني و اضطراب را درون‌فكني و سركوب نكنيم و بدون رفتار پرخاشگرانه آنها را ابزار كنيم.
١٣- درك توانايي خود و ديگران: نقاط قوت و ضعف خود را بشناسيم و سعي در شناختن نقاط قوت و ضعف ديگران داشته‌باشيم. توانايي عفو و گذشت را داشته باشيم و هميشه براي اشتباهات خود را سرزنش نكنيم چون سرزنش باعث كاهش اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس افراد مي‌شود.
١٤- احترام به ديگران: به ديگران احترام بگذاريم، چون اين امر باعث مي‌شود كه ديگران نيز به ما احترام بگذارند و امكان انگيزش و تقويت محيطي فراهم شود.
١٥- داشتن يك نگرش مثبت: نسبت به دوستان، همسالان و بزرگسالان ديد مثبتي را پيدا كنيم، چون نگرش خوب به بهداشت‌روان كمك مي‌كند.
١٦- احساس امنيت و آرامش خاطر: افراد سالم دچار اضطراب و نابساماني دایمي فكري نيستند. آنها دلواپس نيستند و از آينده و اتفاقات هراسي ندارند. آنها با بردباري و احساس امنيت با وقايع روبه‌رو مي‌شوند و براي آنها راه حل منطقي پيدا مي‌كنند.
١٧- داشتن اعتمادبه‌نفس و احساس‌كفايت: اعتمادبه‌نفس، داشتن نگرش مثبت به توانايي‌هاي خود است كه رابطه تنگاتنگي با احساس كفايت دارد. اين كه كسي به خود و توانايي‌هاي خود اعتماد داشته باشد و بگويد من مي‌توانم اين كار را انجام دهم و مشكلات را از پيش‌پا بردارم حاكي از داشتن بهداشت رواني است.

چگونه به تعادل رواني خود كمك كنيم؟

١- درك و يافتن زمينه‌هاي آسيب‌پذيري: شناخت موقعيت‌هايي كه شما را خشمگين مي‌كند يا واكنش تندي در شما ايجاد مي‌كند، مي‌تواند شما را در برابر فشارهاي رواني محافظت كند. اگر افراد خاص شما را خشمگين مي‌سازند، يا بايد از آنها دوري‌گزينيد يا بكوشيد دريابيد، چه‌چيزي در آنان وجود دارد كه شما را اين قدر ناراحت مي‌كند. سعي كنيد علت ناراحتي خود را دريابيد تا بتوانيد موقعيت ياد شده را به‌صورت تازه‌اي ببينيد.
٢- مديريت زمان: از بار زياد سنگين دوري كنيد. با گنجانيدن زمان كافي براي استراحت، آرامش، خوابيدن، خوردن، تمرين‌كردن و اجتماعي‌شدن ساعات‌تان را تنظيم كنيد. براي دوري از دلتنگي و فقدان تمركز و به‌خاطر تربيت‌پذيري زمان، مطالعه را قطع كنيد. نويسنده معتقد است، مديريت زمان از استرس و اضطراب شديد جلوگيري مي‌كند و بدين‌وسيله باعث تضمين بهداشت رواني افراد مي‌شود.
٣- انجام به موقع كارها: هركاري را به‌موقع انجام دهيد، چراكه انجام به موقع فعاليت‌ها از احساس درماندگي جلوگيري مي‌كند. انجام هركاري را يك كمي زودتر شروع كنيد، زيرا اين كار نه‌تنها باعث بالارفتن اعتمادبه‌نفس مي‌شود بلكه باعث كمك به بهداشت رواني مي‌شود.
٤- احترام به خود: قدر و منزلت خود را بدانيد، زيرا تجربه نشان داده است افرادي كه برای خود ارزش قایل‌اند، توانايي‌هاي خود را خوب تشخيص مي‌دهند، نه خودبزرگ بين‌اند و نه خود كم‌بين و اين امر به بهداشت رواني آنها كمك مي‌كند.
٥- پذيرش نقاط قوت و ضعف: انسان سالم، انساني است كه بداند در چه زمينه‌هايي ضعف عمده دارد، آنگاه سعي كند كه متناسب با توانايي‌هايش نقاط ضعف خود را جبران كند. نيز چنين فردي لازم است نقاط قوت خود را تشخيص دهد و در پي تقويت اين نقاط برآيد، زيرا اين امر به بهداشت رواني وي كمك مؤثري مي‌کند.
٦- داشتن استدلال مافوق قراردادي: به‌نظر كلبرگ، افرادي اين استدلال را دارند كه به رشد شناختي كافي دست يابند و معيارها و قوانين اخلاقي را دروني كنند، زيرا اين استدلال به بهداشت‌رواني كمك زيادي مي‌كند.
٧- برقراري روابط صميمانه با ديگران: صميمت نوعي تعهد دروني نسبت به برقراري روابط و ادامه آن است، زيرا همه ما به اطمينان خاطري كه از جانب ديگران تأمين مي‌شود، نياز داريم، لذا از راه درميان گذاشتن نگراني‌هاي خود با افراد مجرب و بزرگترها، مي‌توانيد بيشتر مشكلات خود را ساده‌تر و روشن‌تر کنید.
٨- كمك به‌موقع از ديگران: تقاضاي كمك از ديگران، خود نشانگر پختگي عاطفي است نه اين‌كه نشانه ضعف آگاهي و ناتواني. انسان در هر سني باشد به راهنمايي و مشورت ديگران نيازمند است.
٩- حذف خطاها: فرد بايد شرايطي را كه رفتار نامطلوب در آن رخ‌مي‌دهد شناسايي كند و عوامل خارجي ايجاد كننده رفتار را مورد بررسي قرار دهد. قبل از اصلاح رفتار بايد مشخص كرد چه رفتارهاي نامطلوبي را مي‌خواهيم، حذف كنيم و چه رفتارهاي مطلوبي بايد جايگزين آن شود.
١٠- داشتن ديد مثبت: حالات عاطفي خوشآيند مانند خنده، خوشحالي، لذت و شادي را داشته باشيد، به امور مختلف زندگي يك گرايش مثبت   نشان دهيد، خط مشي‌هاي خود را انتخاب كنيد و بدانيد چه‌چيزي براي شما بيشترين ارزش را دارد.

نتيجه‌گيري و ارایه راه‌حل‌ها

هدف اصلي بهداشت‌رواني، پيشگيري از وقوع ناراحتي‌ها و اختلال‌هاي جزیي رفتار است و ارتقاي سلامت، بهترين شكل بهداشت‌رواني است. در اين زمينه لازم است جامعه از طريق آموزش‌هاي رسمي و غيررسمي از ابتلاي جمعيت سالم به بيماري‌هاي رواني جلوگيري ‌كند و افراد را عليه بيماري‌ها واكسينه كند، زيرا علاج واقعه، قبل از وقوع بايد گردد.
والدين به‌عنوان اولين معلم كودكان وظيفه خطيري نسبت به انسان‌سازي و حفاظت از بهداشت رواني و شخصيت فرزندان دارند. والدين ابتدا بايد نيازهاي اساسي فرزندان ازجمله بازي، احترام، مسئوليت و پذيرش در گروه را مورد توجه قرار دهند و زمينه را براي تأمين هر يك از آنها فراهم سازند. پدر و مادر بايد جو خانه خود را اصلاح و بهبود بخشند، يعني حالت گرم- پذيرا را بر خانه خود حاكم كنند، زيرا ايجاد جوي از ترس، تهديد، اضطراب و فشار رواني بر سلامت رواني كودكان آسيب وارد مي‌كند. والدين بايد سعي كنند در خانواده محيطي حاكي از صلح، صفا و صميميت را به‌وجود آورند، زيرا اگر فرزندان قبول داشته باشند كه خانواده آنها را مي‌پذيرد، احساس ارزش و احترام مي‌كنند. در يك كلام، والدين بايد الگوي نمونه عملي در مسائل عقيدتي، اجتماعي، ديني و مذهبي باشند.
براي دستيابي به بهترين شكل بهداشت رواني، افراد بايد شكست‌هاي خود را بپذيرند، انعطاف‌پذير باشند، در زندگي هدف داشته باشند، خود كار آمدي و خود گرداني لازم را براي افزايش اعتمادبه‌نفس و احساس كفايت و پختگي داشته باشند. به همین منظور و براي كمك به بهداشت رواني بايد زمينه‌هاي آسيب‌پذيري خود را دريابيم، زمان (استفاده بهينه از اوقات) خود را مديريت كنم، نه خودكم‌بين باشيم و نه خودبزرگ‌بين، با انجام به‌موقع كارها از احساس درماندگي جلوگيري  و با ديگران روابط صميمانه برقرار كنيم.

179/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا